سفره ای گسترانیده ام رنگین....!!

به اندازه حجم تنهایی

بفرما!!

بنشین!

من تشنه ی گفتنم

تو آیا میل شنیدن نداری؟؟؟


باران که می بارد

دوباره عاشقت می شوم....

با من باران را برقص

با دستهای خیس

چتر را ببند

بگذار تو هم عاشق شوی

پ.ن:بهار امسال کرخت وخسته می رسد..آسمان هم نمی داند چه کند برف می بارد...

پ.ن۲:امید بهار امسال به آر باشد وپر از سرسبزی و شادابی و روزهای خوب...

عسل....

بیا رفیق مرا ببر

به دشت امن پشت سر

مرا ببر کنار تخته ی سیاه

کلاس درس باغچه

و حل مشکل کلید-گذر ز روی در!

بیا رفیق به من بگو چرا

صدای پای آب را کسی صدا نمی زند؟

چرا فروغ روزهای خوب

سکوت این شب سیاه را به هم نمی زند؟

بیا رفیق مرا ببر

به ذوق چاله های آب

به بادبادکی که بی هوا پرید

به عشق های پر حرارت کتاب

مرا ببر به چشم باز پنجره

به خنده های بی دلیل-ناب

بیا رفیق بگو چرا

جواب دست پاک وبی ریا

دشنه ای به دست دوست می شود

و اعتماد من به ارتفاع دست های او

سقوط می کند!

بیا رفیق مرا ببر

به خانه ی دلت-که دنج بود وپر صفا

در انتهای کوچه ی خدا

و زخمه ای بزن به سازکوک بی صدا......

عسل(۲۰.۱۰.۸۹)

می ترسم!

به گوارایی خیالت نباشی

بگذار آخرین تصویرت

زیبا بماند


با تو هر غزل کامل است

حتا اگر

در دو بیت چشمانت

خلاصه شود....


متعلق به من است!

تلاش نکن

این مغز نصیب تو نیست!

مار هایت گرسنه می مانند

عسل(۱۷.۷.۸۹)