داغ شد سرم

سرد شد دلم.

دیدمت!کنار یک هوس......

خون چکید از دهان عشق

سیلی محکمی،

پرنده مرُرد در قفس

میخ کوب شد زمان

خنده های وحشیانه ی جنون!

خاطرات،شرم ناک،در پی گریز...

اشک ها،مردد از آمدن ،نیامدن

سرک می کشند

و باز هم سکون

اعتماد من

سکته کرد و مُرد...

دست های من

سقوط کرد،از ارتفاع شانه ام

من،شکست می خورم

باد هرزه گرد

هم همه کنان،خرده باور مرا روی سر گرفت و بُرد...

تکه تکه های من

پخش شد

در درون یخ زده!

خجالت من از خودم،چه قدر سادگی؟

التماس من به پای سنگ کوب

تو را به حرمت زمین،مرا ببر

حماقت ایستادگی؟؟

نان که سوخته!نمک که ریخته!

مقصرش منم؟

من از صداقتم باختم همین...

شاید..ارزش تو این قدر نبود...وگر نه پاسخم چه بود؟؟

عسل(14.5.89)