باد با شیون تمام کوچه را دوید

چنار با دستان لرزان تکیه بر دیوار

ازدحام برگ ها را نظاره نشسته

خورشید؛سرخ چَشم،سر در چادر ابر فرو برده...

داغ غربت اند.....

بهار جوان مرگ..!

...لیلیوم های بنفش،

بوسه بر کفش های عابر بی عبور

انتهای کوچه...

بر مزار امروز

فاتحه می خواند شب....

تب است که پر نفس می رسد...

عسل(۲۱.۷.۸۹)